کبوتر جلد حرم

عاشقانه های یک زائر

کبوتر جلد حرم

عاشقانه های یک زائر

چشم انتظار دعوت ...

گوشه ی صحنی ...

کنج رواقی...

پنجره ای از ضریح...

هچکدام سهم ما نمی شود از شما آقا!!

چشم انتظار دعوتتان می مانیم...


تغییر

گنبد همان گنبد طلاست!

صحن و رواق ها هم همان ها هستند...

فقط انگار منم که تغییر کرده ام!

حاجت هایم حضرت آقا!

حاجت هایم نسبت به دو سال پیش که آدم فرق کرده...

آمدم ای شاه پناهم بده

کنجی از رواقی برای اندکی آرامش یافتن

پنجره ای از ضریح برای اشک ریختن

پناهم باش مولای من!!

حسادت کبوترها

کبوترها به دلم حسادت می کنند!

دل من در آسمان حرم تو آنقدر اوج می گیرد...

که آنها حتی به گرد پایش هم نمی رسند...

یادی از گنبد طلای آقا...

این روزها قیمت طلا عجیب دارد بالا می رود

نمی دانم چرا همه اش توی نخ گنبد طلای شما هستم

نه بابا ... باور کنید به خاطر طلایش نیست

گرفتارم آقا...