همه چهارشنبه آخر سال را جشن می گیرند
و من می خواهم جمعه آخر سال را همه اش غصه بخورم...
این همه جمعه گذشت و باز هم انگار خیال آمدن نداری!
بهاری که تو را نداشته باشد که بهار نیست...
خودت که نیستی کاش نگاهت را احساس کنم!!
باز هم سلام آقا!
این بار از راهی دور...
نزدیک عید است قربانت شوم!!
خواستم برایم دعا کنید ...
بزرگی را برایم بخواهید بی زحمت!
برای خودم نه؛
برای دلم فدایت شوم...
پرواز کبوترانت را که می بینم...
دلم فرو می ریزد در خودش انگار!
کاش به اوج رسیدن فقط دو تا بال می خواست...
حضرت آقا...
امروز یادم آمده تازه اسفند هم شروع شده!
چیزی به نو شدن سال نمانده...
دیدار پنج شنبه مان یادت هست...
شرمنده ام که باز هم گله های دنیوی ام را برایت آوردم!
ولی...
دوست دارم مدام صدایت کنم " یا غریب الغربا"
چون غم غربت بد جوری دلم را آزرده است مولا جان...
غربت نزد مردمان این روزگار!!