کبوتر جلد حرم

عاشقانه های یک زائر

کبوتر جلد حرم

عاشقانه های یک زائر

پنجره فولاد

حالا من مانده ام 

انگشت های بی رمقم...

و پنجره فولاد!!!

وقتی همه از من بریده اند،

و من هنوز از شما نبریده ام...

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

ممنون یاسین عزیز ...
کلی حس خوب گرفتم از این نوشته ./

خواهش می کنم...
مرسی که مرتب می خونی اینجارو

فرناز دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

امشب خیلی دلم هوای حرم رو کرده .
لیاقت ندارم تا مهمون خونه ش بشم !‌
باشد که شاید روزی بخونه من رو ...

دو روز پیش به نیابت از همه اونایی که دلشون می خواست حرم باشن و نمی تونن بیان دو رکعت نماز زیارت خوندم بالاسر حضرت...
و دعا کردم براشون زیاد...

فرناز دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ق.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

یک دنیا ممنون ...
نه بیش از همه این ها ممنون ./

خواهش می کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد